نام کوهی است به نزدیکی تعار بقبله ابلی در دیار سلیم که بدون گیاه است کندی می گوید: بعضی ها در باره آن ساخته اند: و ما الخرب الدانی کان قلاله نجات علیهن الاجله هجد. (از معجم البلدان یاقوت)
نام کوهی است به نزدیکی تعار بقبله ابلَی در دیار سلیم که بدون گیاه است کندی می گوید: بعضی ها در باره آن ساخته اند: و ما الخرب الدانی کان قلاله نجات علیهن الاجله هجد. (از معجم البلدان یاقوت)
کوهی است نزدیک کوه شریف، و در کوه شرف است حمای ضریه وربده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از معجم البلدان) ، موضعی است به اشبیلیه، محله ای است به مصر. (منتهی الارب)
کوهی است نزدیک کوه شریف، و در کوه شرف است حمای ضریه وربده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از معجم البلدان) ، موضعی است به اشبیلیه، محله ای است به مصر. (منتهی الارب)
نام کوهی در حدود جاجرم خراسان و در آن کوه شکافیست از آنجا آبی بمقدار دو آسیاگردان بیرون میریزد و وجه تسمیۀ آن بدان سبب است، و در آن غاری است که هر که سر در آنجا برد از عفونت ابخره رنجور شود. (از نزهه القلوب ج 3 ص 198). گویند ناحیه ای است که در آن دو کوه است و از هر کوهی چشمه ای جاری است و بدان سبب شقان نامیده اند. (از لباب الانساب)
نام کوهی در حدود جاجرم خراسان و در آن کوه شکافیست از آنجا آبی بمقدار دو آسیاگردان بیرون میریزد و وجه تسمیۀ آن بدان سبب است، و در آن غاری است که هر که سر در آنجا برد از عفونت ابخره رنجور شود. (از نزهه القلوب ج 3 ص 198). گویند ناحیه ای است که در آن دو کوه است و از هر کوهی چشمه ای جاری است و بدان سبب شقان نامیده اند. (از لباب الانساب)
کوهی است بنی اسد را. (منتهی الارب). و امرءالقیس در توصیف ابر از آن نام میبرد آنجا که گوید: اصاح تری برقاً اریک ومیضه کلمع الیدین فی حبی ّ مکلل... علی قطن بالشیم ایمن صوبه و ایسره علی الستار فیذبل. اصمعی گوید: مابین فواره و مغرب کوهی است به نام قطن از بنی عبس که آبهائی به نام های مختلف از آن جاری است، و ابوعبیداﷲ سکونی گوید: کوهی است گرد و از سر آن چشمه هائی سرازیر میشود. از بنی عبس است و بین حاجر و معدن قرار دارد. (معجم البلدان)
کوهی است بنی اسد را. (منتهی الارب). و امرءالقیس در توصیف ابر از آن نام میبرد آنجا که گوید: اصاح تری برقاً اریک ومیضه کلمع الیدین فی حبی ّ مکلل... علی قطن بالشیم ایمن صوبه و ایسره علی الستار فیذبل. اصمعی گوید: مابین فواره و مغرب کوهی است به نام قطن از بنی عبس که آبهائی به نام های مختلف از آن جاری است، و ابوعبیداﷲ سکونی گوید: کوهی است گرد و از سر آن چشمه هائی سرازیر میشود. از بنی عبس است و بین حاجر و معدن قرار دارد. (معجم البلدان)
به معنی خداوند و صاحب و بزرگ باشد، (برهان) (آنندراج)، خداوند و صاحب و بزرگ مردم، (ناظم الاطباء)، لغتاً به معنی با وقار و ثبات همچون کوه، (حاشیۀ برهان چ معین)
به معنی خداوند و صاحب و بزرگ باشد، (برهان) (آنندراج)، خداوند و صاحب و بزرگ مردم، (ناظم الاطباء)، لغتاً به معنی با وقار و ثبات همچون کوه، (حاشیۀ برهان چ معین)
جائی است در نجد، و گویند کوهی است در جدیله و آن منزلی است برای حاجیان بصره. نصر گوید: گمان میرود که مشدد باشد و در شعر به تخفیف آمده است. (معجم البلدان)
جائی است در نجد، و گویند کوهی است در جدیله و آن منزلی است برای حاجیان بصره. نصر گوید: گمان میرود که مشدد باشد و در شعر به تخفیف آمده است. (معجم البلدان)
نام کوهی است. (منتهی الارب). نام کوهی است، در شعر مسلم بن معبد: جلاد، مثل جندل لبن فیها خبور مثل ماخشف الحساء. ابیوردی گوید پشتۀ سرخی است در بلاد بنی عمرو بن کلاب بالای حلقوم و حربه. اصمعی گوید: لبن اعلی و لبن اسفل در بلاد هذیل واقع و آندو را لبنان گویند و ذکر آن بیاید. (معجم البلدان)
نام کوهی است. (منتهی الارب). نام کوهی است، در شعر مسلم بن معبد: جلاد، مثل جندل لبن فیها خبور مثل ماخشف الحساء. ابیوردی گوید پشتۀ سرخی است در بلاد بنی عمرو بن کلاب بالای حلقوم و حربه. اصمعی گوید: لبن اعلی و لبن اسفل در بلاد هذیل واقع و آندو را لبنان گویند و ذکر آن بیاید. (معجم البلدان)
دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 500 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 850 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 500 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 850 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یعنی کوهکن و کان به معنی کنده نیز آمده و به فتح کاف مرادف کن، لیکن از ضرورت شعر است، (آنندراج)، کوهکن، کهکان، (فرهنگ فارسی معین) : ز آرزوی کف راد تو ز کان گهر گهر برآمد بی کوه کان و بی میتین، فرخی (از آنندراج)
یعنی کوهکن و کان به معنی کنده نیز آمده و به فتح کاف مرادف کن، لیکن از ضرورت شعر است، (آنندراج)، کوهکن، کهکان، (فرهنگ فارسی معین) : ز آرزوی کف راد تو ز کان گهر گهر برآمد بی کوه کان و بی میتین، فرخی (از آنندراج)